آتش زدن به یک "سرنوشت"


کبریت نمی خواهد !!!


"پـــا" می خواهد


که لگد بزنی به همه دارایی یک نفر


و


بـــــــــروی . .

 

 

.

 



تاريخ : دو شنبه 4 ارديبهشت 1396برچسب:سرنوشت , | 12:31 | نويسنده : younesmoradi |

 

 

گاهی خسته می شوم

 

     از بودنم

 

     گاهی دلم می گیرد

 

     گاهی از دیدار ها خسته می شوم

 

     گاهی به دیدار ها دلتنگتر

 

     گاهی یکی را صدا میزنم که به دادم برسد

 

     گاهی فریاد کسی می شوم ، تا با من صدا بزند

 

     گاهی با سکوتم ، فریاد کسی را جواب میدهم و به کمکش می شتابم

 

     گاهی سکوتم ،فریاد می کند که به دادش برسم

 

     گاهی فریادم ، سکوت می شود و اِنقدر آرام می شوم

 

     که در میان فریاد ها به سکوت فرو می روم

 

     آری فریاد من سکوت است !

 



تاريخ : دو شنبه 4 ارديبهشت 1396برچسب:سکوت , | 12:18 | نويسنده : younesmoradi |

  :::::::::::::جمله های غمگین::::::::::::::::
    آنکه می رود فقط می رود ولی آنکه می ماند درد می کشد

، غصه می خورد ، بغض می کند ، اشک می ریزد

و تمام اینها روحش را به آتش می کشد

و در انتظار بازگشت کسی که هرگز باز نخواهد گشت

آرام آرام خاکستر می شود …


 آری ، این است خاصیت عشق یک طرفه …

 



تاريخ : یک شنبه 3 ارديبهشت 1396برچسب:تنهایی, | 19:13 | نويسنده : younesmoradi |

مرا از تازيانه هاي ساعت هميشه هراسي بوده است ...
از دقايقي که مي گذرند و به چشمان اشکبارم نيشخند مي زنند...
فاصله و جدايي تا اعماق وجودم ريشه کرده ،قلبم ديگر( ق ل ب) شده است ...
مدتهاست که در مسير مشقت باري پاهايم جا مانده است...
مسيراشکهايم هنوز هم بر تن سرد جاده پيداست...
برگ دفترهمچنان خسته از لمس تن سرد قلم و قلم بي رمق از تکرار يک جمله ...
عينک تار در کنار قلم و کاغذها مانده در حسرت ديدار دو چشم
و قهوه ي نيم خورده ي يک فنجان...
گاهي مدادهاي رنگي خيالم در ميان وسعت هزار رنگ واژه ها مي دوند...
و نقاشي مي کنندغم گمشده ي پنهان چشمم را و درازاي اندوهم را...
گاهي مي شکنند...آنها را مي تراشم ...
و خود در دور دستهاي وسيع انديشه ام طرحي مي کشم از سياهي زمان...
طرحي که چشمها ديگر نگران کسي نيستند و پروانه ها براي سوختن شمع بي تابي نمي کنند...
طرحي که قاصدک ها يا کوچ کرده اند يا مرده اند !!!
افسوس شکاف بي وفايي قلبها بزرگتر شده است...
ميان دو بي نهايت در رفت و آمدم...
بي نهايت عشق و بي نهايت جدايي !!!!
اين دست تقدير بود که من در نقطه ايي اسير باشم و او در خطي مستقيم تا بي نهايت حرکت کند...
و در اين ميان دست و پا زدن هاي من در اين پيله ي پست،که چه بي حاصل بود...
امروز من از او دور خواهم شد تا آنجا که از تابش نگاه او در کسي ياچيزي پناه بگيرم ...
و او را براي کساني رها خواهم کرد ...
که روح نگاه هاي او را هرگز در نخواهند يافت...
با دستهايي پر از خداحافظي هاي نيمه کاره کسي زير پوست شهر مي گريد ....
به صداقت يک ديوانه قسم ،عشق چيزي نيست جز سه حرف...
که در آخر هم اين سه حرف مي پوسد در ميان برگهاي دفتر خاطرات ما...
و تنها بغض و سکوت حرف آخر است که ميشود ....
... يار هميشگي مان ...

 



تاريخ : یک شنبه 3 ارديبهشت 1396برچسب:تقدیر , | 14:13 | نويسنده : younesmoradi |

 

آواز عاشقانه ي ما در گلو شكست
حق با سکوت بود٬ صدا در گلو شکست

دیگر دلم هوای سرودن نمی کند
تنها بهانه ی دل ما در گلو شکست

سربسته ماند بغض گره خورده در دلم
آن گریه های عقده گشا در گلو شکست

آن روزهای خوب که دیدیم ٬خواب بود
خوابم پرید و خاطره ها در گلو شکست

فرصت گذشت و حرف دلم ناتمام ماند
نفرین و آفرین و دعا در گلو شکست

تا آمدم که با تو خداحافظی کنم
بغضم امان نداد و خدا... در گلو شکست
قیصر امین پور
 
 


تاريخ : یک شنبه 3 ارديبهشت 1396برچسب:آواز عاشقانه ما در گلو شکست , | 12:46 | نويسنده : younesmoradi |